اهل الذکر
اهل اطلاع و يادآورى، امامان معصوم عليهم السلام.
اهلالذكر تركيبى اضافى و مركب از «اهل» و «ذكر» است. واژه أهل به معانى سزاوار و لايق به چيزى، مختار و منتخب، خاندان، خويشان، عيال و فرزندان، ملت و امت و... آمده است كه قدر جامع همه آنها تعلق، سنخيت، أنس و الفت داشتن با چيزى و اختصاص داشتن به آن است. البته هر چه تعلق چيزى به چيزى بيشتر باشد اختصاص بدان شديدتر است و هر چه اختصاص شديدتر باشد صدق عنوان «اهليت» قوىتر خواهد بود.
واژه «ذكر» در اصل خلاف نسيان و به معناى يادآورى است. برخى گفتهاند: ذكر گاهى به معناى هيئت نفسانى است كه انسان به وسيله آن مىتواند معارفى را كه كسب كرده نگهدارى كند. در اين صورت ذكر مانند حفظ است، جز آن كه به اعتبار احراز آن معارف «حفظ» و به اعتبار استحضار آنها «ذكر» گفته مىشود.
به گفته برخى در قرآن ذكر بالغ بر 20 معنا از جمله: قرآن (سوره انبياء/21،50؛ سوره طه/20، 124)، پيامبر (سوره طلاق/65، 10 ـ 11) و تورات (سوره انبياء/21، 105) دارد.
گفتنى است كه قرآن و كتب آسمانى را از آن رو كه مواعظ و علوم آخرت را مىآموزند ذكر گويند، چنانكه ذكر بودن پيامبر به اعتبار بشارتى است كه كتب آسمانى پيشين به رسالت ايشان دادهاند، بنابراين اهل الذكر كسانى هستند كه با يادآورى و ياد دادن، سنخيت و براى آن لياقت و شايستگى خاص داشته باشند.
تركيب أهل الذكر در قرآن تنها دوبار و به يك مضمون بكار رفته است: «وما اَرسَلنا مِن قَبلِكَ اِلاّ رِجالاً نوحى اِلَيهِم فَسـَلوا اَهلَ الذِّكرِ اِن كُنتُم لاتَعلَمون» (سوره نحل/16،43)، «و ما اَرسَلنا قَبلَكَ اِلاّ رِجالاً نوحى اِلَيهِم فَسـَلوا اَهلَ الذِّكرِ اِن كُنتُم لاتَعلَمون».(سوره انبياء/21،7)
تبيين أهل الذكر
براى تبيين أهل الذكر گذشته از بررسى دو واژه اهل و ذكر كه پيشتر بيان شد لازم است مضمون و سياق آيات مشتمل بر اين تركيب و شأن نزول آنها نيز بررسى شود. مضمون هر دو آيه و نيز آيه 8 سوره انبياء/21 براى تثبيت و تاكيداين حقيقت است كه پيامبران و فرستادگان الهى از نوع بشر و رجال اِنسى بودهاند: «...اِلاّ رِجالاً نوحى اِلَيهِم...».
آنان پيكرى نبودهاند كه غذا نخورند و آنها كسانى نبودهاند كه داراى عمرى جاويدان باشند: «و ما جَعَلنهُم جَسَدًا لايَأكُلونَ الطَّعامَ و ما كانوا خلِدين». ([[سوره انبياء/21،8)
در شأن نزول آيات اهلالذكر نيز آمده است كه چون مشركان چنين مىپنداشتند كه فرستاده خداوند فقط بايد فرشته باشد، با نزول آيات مذكور اين پندار باطل گرديده است، چنانكه در برخى آيات ديگر نيز قرآن شگفتى بىمورد مشركان را از اين كه رسول خدا صلی الله علیه و آله داراى ويژگي هاى انسان هاى عادى است و مانند آنها غذا مىخورد و در كوى و برزن راه مىرود نقل كرده: «قالوا مالِ هذا الرَّسولِ يَأكُلُ الطَّعامَ و يَمشى فِىالاَسواقِ» (سوره فرقان/25،7) و همه پيامبران الهى را داراى خصوصيات مزبور دانسته است: «ما اَرسَلنا قَبلَكَ مِنَ المُرسَلينَ اِلاّ اِنَّهُم لَيَأكُلونَ الطَّعامَ ويَمشونَ فِىالاَسواقِ». (سوره فرقان/25،20) خداوند براى وادار كردن مشركان به پذيرش واقعيت ياد شده به آنان فرمود: خود اگر نمىدانيد از اهل الذكر بپرسيد: «فَسـَلوا اَهلَ الذِّكرِ اِن كُنتُم لاتَعلَمون».
با توجه به سياق آيات قبل و بعد و شأن نزول آنها روشن مىشود كه مراد از اهل الذكر اهل علم و خبرگاناند؛ كسانى كه بيشترين اختصاص، تعلق و سنخيت را با ذكر (حفظ، ياد دادن، قرآن، تورات، كتب آسمانى، پيامبر و...) دارند و مراجعه به آنها مىتواند مضمون و محتواى آيات مورد بحث يعنى بشر بودن پيامبران را تبيين و تأييد كند، بر اين اساس امر به سؤال از اهل الذكر در آيه، ارشاد به اين اصل عام عقلايى است كه رجوع جاهل به اهل خبره لازم است و دربردارنده حكم تعبدى نيست، از اينرو به برخى از اصوليانى كه براى حجيت خبر واحد به آيه اهل الذكر تمسك كردهاند چنين اشكال شده كه اگر آيه دلالتى بر حجيت خبر واحد و وجوب تعبد به آن داشته باشد، خبر واحدى را حجت مىداند كه راوى آن اهل علم و آگاه به مورد سؤال باشد؛ نه كسانى كه صرفا چيزى را شنيده و آن را نقل مىكنند، بنابراين آيه به تقليد عامى از عالم اشاره دارد، چنانكه اصوليان براى وجوب تقليد بر عامى به آن استدلال كردهاند.
با توجه به آنچه گذشت معناى اهلالذكر عام و فراگير است و اقوال ديگرى كه در اين زمينه ارائه شده مىتواند از باب تبيين مصاديق گوناگون آن باشد؛ از جمله:
- مراد از اهل الذكر اهل كتب آسمانى پيشين از علماى يهود و نصارا و مقصود از سؤال، پرسش از نشاني هاى نبوت است كه در كتاب هاى ايشان وجود دارد. اين نظر از كسانى است كه در تفسير آيه به خصوصِ سياق آيات و شأن نزول آنها توجه كردهاند.
- مراد از اهل الذكر اهل علم به اخبار گذشتگان و آگاه به احوال امت هاى پيشين است.
- أهل الذكر امامان معصوم عليهم السلام هستند. اين قول با توجه به روايات وارد در اين زمينه از جمله دو روايت صحيحه مطرح شده است.
روايات مزبور دو دسته است:
الف. رواياتى كه با لسان اثبات، اهل الذكر را منحصر در ائمه مىداند؛ از جمله روايت امام باقر عليه السلام كه فرمود: (تنها) ما اهلالذكر هستيم. مراد اين دسته از روايات را مىتوان بيان روشنترين مصداق اهلالذكر، يعنى امامان معصوم عليهم السلام دانست.
ب. رواياتى كه مضمون حصر را به صورت نفى از ديگران بيان كرده، مىگويد: اهل الذكر جز ما كسى نيست. اين دسته از روايات را مىتوان ناظر به نفى انحصار اهل الذكر در عالمان اهل كتاب دانست كه سؤال كننده به آن معتقد بوده است.
برخى در توضيح مضمون روايات ياد شده گفتهاند: مقصود ائمه از اين كه گفتهاند: اهلالذكر ما هستيم، اين نيست كه مفهوم ظاهر آيه چنين است زيرا كافران اهل مكه ممكن نبود از ائمه چيزى بپرسند و بر فرض پرسش هم كلام ايشان را حجت ندانسته باور نمىكردند، چنان كه كلام خود رسول خدا صلی الله علیه و آله را نمىپذيرفتند، بنابراين مراد تشبيه و تمثيل است؛ يعنى اين كه هر چيز را بايد از اهلش پرسيد و همان گونه كه بشر بودن پيامبران پيشين را بايد از عالمان امت آن پيامبران پرسيد، تفسير و احكام اسلام را نيز بايد از امام معصوم عليه السلام پرسيد.
برخى درباره آيه اهل الذكر بر اين باورند كه با قطع نظر از مورد آيه و با توجه به اين اصل كه مورد مخصص نيست آيه به حسب ظاهر از حيث سؤال كننده و سؤال شونده و چيزى كه درباره آن سؤال مىشود عام است. بر پايه اين نظر سائل هر كسى است كه ناآگاه به چيزى از معارف حقيقى و مسائل مكلفان باشد و مورد سؤال همه معارف و مسائلى است كه ممكن است كسى به آن جاهل باشد؛ اما مسئول گرچه به لحاظ مفهوم عام است؛ ولى از نظر مصداق ويژه اهلبيت پيامبر است؛ خواه مراد از ذكر پيامبر باشد؛ مانند: «قَد اَنزَلَ اللّهُ اِلَيكُم ذِكرا × رَسولاً» (سوره طلاق/65،10 ـ 11) يا قرآن؛ مانند: «هذا ذِكرٌ مُبارَكٌ اَنزَلنهُ» (سوره انبياء/21، 50) زيرا آنان خاندان پيامبر و همسنگ با قرآناند، چنان كه پيامبر صلى الله عليه و آله در حديث متواتر ثقلين اهل بيت را قرين قرآن دانسته، مردم را به تمسك به اين دو فراخوانده است. دليل بر اين كه كلام ائمه عليهم السلام در روايات ياد شده با قطع نظر از مورد آيه است اين كه آنان متعرض چيزى از خصوصيات مورد آيه نشدهاند.
پانویس
- ↑ بصائر ذوى التمييز، ج2، ص83، 85.
- ↑ التحقيق، ج1، ص169، «اهل».
- ↑ مقاييس اللغه، ج2، ص358؛ لسان العرب، ج5، ص49، «ذكر».
- ↑ نثر طوبى، ج1، ص275.
- ↑ مفردات، ص328؛ بصائر ذوى التمييز، ج3، ص9، «ذكر».
- ↑ مفردات، ص328ـ329؛ بصائر ذوى التمييز، ج3، ص9، 16.
- ↑ نثر طوبى، ج1، ص275.
- ↑ مفردات، ص328.
- ↑ روض الجنان، ج12، ص42.
- ↑ انوار الاصول، ج3، ص666.
- ↑ الميزان، ج12، ص259.
- ↑ فرائدالاصول، ج1، ص181ـ182.
- ↑ البحرالمحيط، ج6، ص533؛ الميزان، ج12، ص258.
- ↑ البحرالمحيط، ج7، ص411؛ روح المعانى، مج8، ج14، ص218؛ مجمع البيان، ج6، ص557.
- ↑ فرائد الاصول، ج 1، ص181.
- ↑ الكافى، ج1، ص210ـ211؛ بصائر الدرجات، ج1، ص58،61.
- ↑ تفسير نمونه، ج11، ص244.
- ↑ الكافى، ج1، ص210ـ211؛ بصائرالدرجات، ج1، ص58، 61.
- ↑ تفسير نمونه، ج11، ص245.
- ↑ نثر طوبى، ج1، ص276.
- ↑ الميزان، ج12، ص285.
منابع
محسن اصغرپور قراملكى و بخش فلسفه و كلام دائرة المعارف قرآن کریم، دائرة المعارف قرآن کریم، ج5، ص130-133.